دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 29 Apr 2024
يکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۴۶
کد مطلب : 3119
آیت الله جاودان در گفتگو با رسانه الکترونیکی تابش کوثر تشریح کرد

چه عواملی باعث شد تا مردم هم عصر حضرت زهرا(س) ایشان را نشناختند و تنها گذاشتند

وقتی شخصی مسلمان است دیگر عرب نیست ، وقتی شخص مسلمان شد دیگر قبیله فلان نیست بلکه مسلمان است . حرف اول برای مسلمانی است . باید مسلمانی تعیین کننده نهایی مسائل زندگی و همه چیز آدم باشد نه قبیله. برای عرب دین ، اخلاق، ملت و همه چیزش قبیله اش بود . عرب بت پرست بود اما بتش هم بت قبیله اش بود ، شاید بتوانیم بگوییم اولا از قبیله دفاع می کرد بعدا از ناموس خودش یعنی از جان و مال و خانواده اش در راه قبیله می گذشت و از همه چیزش در راه قبیله می گذشت
چه عواملی باعث شد تا مردم هم عصر حضرت زهرا(س) ایشان را نشناختند و تنها گذاشتند
رسانه الکترونیکی تابش کوثر – خدا را شاکریم که توفیقی نصیبمان شد و به خدمت حضرت آیت الله جاودان رسیدیم . ایشان در پاسخ به این سوال که چه عواملی باعث شد که مردم هم عصر حضرت زهرا سلام الله علیها ، ایشان را آن طور که باید نشناختند و در نتیجه تنها گذاشتند ، گفت : عرب قبیله است ، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله کوشید که این جریان نیرومند قبیله ای و تعصب قبیله ای را در میان عرب بشکند ؛در همان دورانی که ایشان حکومت داشت و به این تربیت پرداخت ، کوشید که عرب از قبیله دست بردارد . وقتی شخصی مسلمان است دیگر عرب نیست ، وقتی شخص مسلمان شد دیگر قبیله فلان نیست بلکه مسلمان است . حرف اول برای مسلمانی است . باید مسلمانی تعیین کننده نهایی مسائل زندگی و همه چیز آدم باشد نه قبیله. برای عرب دین ، اخلاق، ملت و همه چیزش قبیله اش بود . عرب بت پرست بود اما بتش هم بت قبیله اش بود ، شاید بتوانیم بگوییم اولا از قبیله دفاع می کرد بعدا از ناموس خودش یعنی از جان و مال و خانواده اش در راه قبیله می گذشت و از همه چیزش در راه قبیله می گذشت
وقتی آدم از خودش برای قبیله می گذرد این نشان می دهد ارزش اول قبیله اش است و خودش و خانواده اش ارزش دوم هستند.
ایشان در ادامه افزود : مثلا یک مسلمان و یک مومن از جان و مال و همه چیزش در راه دینش می گذرد . عرب دینش قبیله اش بود ، وطنش قبیله اش بود ، اخلاق و ناموس و همه چیزش قبیله اش بود یعنی خودش و زن و بچه اش در مرحله دوم قرار می گرفتند .از خودش و خانواده اش در را ه قبیله می گذشت پس ارزش درجه اولش ، قبیله اش بود و ارزش درجه دومش خود و خانواده اش بود وقتی آدم از خودش برای قبیله می گذرد این نشان می دهد ارزش اول قبیله اش است و خودش و خانواده اش ارزش دوم هستند.
در سقیفه چهار قبیله بودند
ایشان در ادامه تشریح کرد : در سقیفه چهار قبیله بودند به نام های خزرج کبیر ، خزرج صغیر ، اوس و قریش . چهار تا قبیله حرفشان این بود : قبیله ما ، رئیس قبیله ما .
در مرحله اول وقتی سعد بن عباده سخن گفت هیچ کسی روی حرف او حرف نزد ، نه اینکه راضی بودند نمی شد حرفی بزنند . سعد بن عباده حرفی نزده بود که آنها بتوانند در مقابل وی بایستند . او می گفت ما برای اسلام خیلی زحمت کشیده ایم ، ما پیامبر را یاری کرده ایم، ما مسلمانان مهاجر را که هیچ چیز و هیچ کسی را نداشته اند راه و پناه داده ایم پس ما شایسته هستیم که امروز قدرت بعد از پیامبر را به عهده بگیریم . خب هیچ کس نمی توانست با این حرف مخالفت کند همه شان هم ظاهرا این قبول دارند اما می دانند که اگر هم بخواهند کسی جزء سعد نمی شود بنابراین ناراضی بودند وگرنه ما را که قبول داشتند
ما خدمت کردیم ، بله ما خیلی زحمت کشیدیم برای اسلام و باید مزدش را بگیریم در این ما کسی حرفی نداشت و فقط در این ما کسی جز سعد را نداشتند. سعد مسن ترین است بنابراین پیش تر است ، معتبر ترین شخصیت است پس پیشتر از همه است ثروتمند ترین شخص است پس پیشتر از همه است قبیله اش وخانواده اش جمعیت و اعتبار بیشتری دارد پس پیشتر از همه است.طبق این ضوابط و قواعدی که در جاهلیت عرب همه اش ارزش بود .
در اسلام مطلقا لیاقت شرط است آنکس که می تواند بهتر این بار را به مقصد برساند
این استاد حوزه در ادامه تصریح کرد : ما وقتی به اسلام می رسیم به فضائل معنوی و ظاهری، مطلقا لیاقت شرط است آنکس که می تواند بهتر این بار را به مقصد برساند اما آنجا این نیست ،کسی که سن بیشتری دارد ، کسی که ثروت بیشتری دارد آن باید باشد و اینها همه در سعد بود و مسلم سعد باید در سقیفه به مقصد و حکومت می رسید. تمام سران قبیله نمی توانستند عهده دار این مقام بشوند چون درجه اشان پایین تر بود ، سنشان پایین تر بود ، ثروتشان کم تر بود و سفره اشان به اندازه سفره سعد نبود ؛ هر روز سفره می انداخت مثلا صد نفر بر سر این سفره می نشستند هیچ کدام از آنها این مقدار توانایی را نداشتند
یک نفر از غیر قریش نه فرمانده لشکر و نه فرماندار شد
ایشان در ادامه افزود : تیره های مختلف ، تیره ای که ایشان رئیس و بزرگشان بود تیره بنی ساعده معتبر تر بودند این بزرگ از همه بزرگانشان معتبر تر بود و به خاطر همان ارزش هایی که در جاهلیت مقبول هستند ایشان از همه مهم تر و بزرگتر بود پس بنابراین ایشان باید حتما رئیس بشود . خب اینها (روسای دیگر قبایل )ناراضی هستند نه بخش خزرج صغیر راضی است چون پسر عمویش است اما می داند اگر این پسر عمو مسند قدرت بنشیند یعنی این حرف هم است این هم بر اساس همان تعصبات است اصلا یک فردی از قبیله پسر عمو به کار نمی گیرند ، اصلا اوسی ها هم که یک پسر عموی دورتر هستند می دانند که اگر این پسر عمو بر مسند قدرت بنشینند ازطایفه و تیره آنها هم یک نفر در قدرت شریک نخواهد بود بنابراین ناراضی اند و وقتی چند نفر از افراد قریشی آمدند بلافاصله این دو دسته رفتند به آن سوی قریش یعنی پسر عمویشان را رها کردند. لذا تیره بنی ساعده گفتند تو قطع رحم کردی سعد پسر عمویت بود ، پسر عمویت رئیس می شد . اینها (روسای قبایل دیگر) گفتند نخیر اینها قوم و خویشان پیامبر هستند اینها بایستی ریاست داشته باشند (خب بهانه اشان بود ). بشیر بن سعد آن کسی که اولین بار از طایفه خزرج با قریش بیعت کرد او هم در تمام مدت هیچی نشد فقط در حد مشاور دستگاه خلافت بود .او همیشه مشاور بود بعد ها در زمان امیرالمومنین پیش معاویه رفت و مشاور بود ، آنها هم وقتی به مسند قدرت رسیدند از اینها هیچی به بازی نگرفتند نه از قبیله اوس کسی را به بازی گرفتند و نه از قبیله خزرج صغیر . خزرج کبیر هم که بایستی به بازی گرفته نشود چون در واقع از تیره رقیب حساب می شود .بعد از اینکه آرامش بر کشور حکم فرما شد و دولت بر قرار شد حالا می خواهند لشکر هایی و فرماندارانی را به اطراف برسانند ، یک نفر از غیر قریش نه فرمانده لشکر و نه فرماندار شد ،طبق همان روال عرب است و قبیله جز قبیله نمی شناسد ، آخر ما به تو کمک کردیم و تو رئیس شدی نه حداکثرش این است که تو مشاور هستی (نه فرمانده لشکر و فرماندار) البته اینها وقت هایی که در عالم اسلام پول ریزش کرد به اینها پول می دادند ، به اینها پول دادند اما هیچ مقامی نمی دادند . مثلا میلیون ها میلیاردها ثروت و پول عالم در مدینه ریخته بود حالا یک مقدار هم به آنها برسد حتی در زمان خلیفه دوم خواستند بخشی از خمس را به خاندان پیغمبر اکرم بدهند. گفتند وقتی پول همه جا هست حالا یک ذره هم به اینها می دهیم طوری نیست . که آنها نپذیرفتند و گفتند یا خمس ما را می دهید چون همه ی خمس حق ماست یا بخشی از آن را نمی خواهیم و پس دادند
تک ها را اگر یک نفر بود که جمع می کرد حضرت می توانست هر کاری بکند
حضرت آیت الله جاودان در ادامه افزود :بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله روسای قبایل شکسته بودند ، قریش که در مقابل ایستاده بود و باید انصار به کمک بیایند . آنچه که خود حضرت بیبی وقتی به مسجد رفت با آنها صحبت کرد با این عبارت یا اعضاء المله - ای بازوان نیرومند دین اما هیچ نفس کشی نبود چرا ؟ چون روسای قبایل از دست رفته بودند و به صف مخالف پیوسته بودند . تک تک تک آدم هایی بودند و می شناختند و اعتقاد داشتند که بعدها هم آنها تا آخر پای امیرالمومنین علیه السلام ایستادند اما تک ها را اگر یک نفر بود که جمع می کرد حضرت می توانست هر کاری بکند که بعد ها در زمان حکومت امیرالمومنین دو نفر را داشتیم . یکی عمار و یکی هم مالک اشتر بود . اینها جمع کننده بودند چون جمع کننده بودند امیرالمومنین علیه السلام می توانست هر کاری بکند . اما ان روز هیچ کس را نداشت نه سلمان توانایی داشت و نه مقداد و نه ابوذر توانایی داشتند . هیچ کس که اطراف امیرالمونین علیه السلام بود (مثلا شاید دوازده نفر بودند ) توانایی این کار را نداشتند . اینها هیچ کدام رئیس قبیله نبودند که بتوانند در جامعه عربی تاثیر گذار باشند . تکرار می کنم و می گویم جامعه عربی . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کوشید که جامعه عربی که بر تعصب قبیله ای مبتنی است از این تعصب بیرون بیاورد اما ده سال تربیت ایشان کافی نبود برای اینکه بتواند یک چیزی که قرن ها بر این جمعیت حکومت می کرد از بین ببرد تا زمانی که پیامبر وفات کرد و اینها به تعصب قبیله ای برگشتند .
تربیت به چند تا عامل احتیاج دارد
این استاد اخلاق در پاسخ به این سوال که چرا مردم با اینکه زیر دست بهترین مربی بودند ان جور که باید تربیت نشدند و بعد از وفات پیامبر اکرم به تعصب قبیله ای برگشتند گفت : تربیت به چند تا عامل احتیاج دارد یک : باید یک مربی خوب باشد دو : باید شاگرد استعداد داشته باشد. سه : اگر مربی خوب باشد و شاگرد استعداد داشته باشد کافی است ؟ خیر ؛ زیرا شاگرد باید بخواهد
شاگرد با اینکه استعدادش خوب است اما طبق دلایلی در مورد زندگی خودش به نظریه دیگری رسیده است مثلا امروز در جهان غرب نظریه غالب نظریه طرفدار آزادی است اگر کسی به آزادی معتقد است هیچ تربیتی را نمی پذیرد ، استعداد کافی است و انسان استعداد دارد اما برای تربیت باید بخواهد
حضرت آیت الله جاودان در ادامه افزود : مثلا فرض کنید فرزندی از سن هفت سالگی به یک مربی خوبی سپرده شود و بر فرض ذهن او خالیست و مربی کافیست و لایق است . شاگرد هم استعداد دارد خب تربیت به نتیجه می رسد اما فرض کنید این فرزند هجده سالش شده است و دوره دبیرستان را گذرانده است هجده سال تحت تربیت پدر و مادر بوده است و یک مجموعه بزرگی از تعلیم و تربیت در ذهن وی وجود دارد . این ممکن است با تربیت یک مربی لایق و کافی نتواند بسازد و همراهی کند مثلا اگر تحت نظر یک مربی خوب هم قرار بگیرد بعضی از آنچه که او دستور و تعلیم و تمرین می دهد (چون در تربیت تمرین لازم است) بعضی از آنها را می پذیرد مثل مردم آن روز که همه نماز می خوانند و نماز را قبول داشتند دیگر هیچ کدام بت پرست نبودند همه خداپرست بودند اما اصول اساسی فرهنگ جامعه خودشان را که اصول قبیله ای بود این را از دست نداده بودند و هنوز پافشاری می کردند .
جریانی که دراین چند ساله مکرر بر ملی گرایی اسرار می ورزند
حضرت آیت الله جاودان در پاسخ به سوالی پیرامون جریانی که دراین چند ساله مکرر بر ملی گرایی اسرار می ورزند گفت : اینها کسانی هستند که این دوره های تربیتی را در دانشگاهها و در احزاب و سازمان های خودشان به آن تعلیم و تربیت رسیدند حالا این بر فرضی است که آدم ها راست بگویند و اگر راست نگویند که یعنی به یک جایی وابسطه هستند ، مزدورند ، خود فروخته و خود باخته اند.
ایشان در ادامه افزود : هر کسی که آن تعلیماتی را که دین برای انسان آورده می شناسد و و قبول دارد این باید پای این تعلیمات بایستد . پس تعیین کننده نهایی همه چیز یک مسلمان دینش است.
الان یک جمعیتی هستند که کاملا آزادی را مثلا لیبرالیزم را و از نظر اقتصادی مثلا آزادی های کاپیتالیستی را با اسلام قابل جمع می دانند یعنی واقعا اسلام را قبول دارد و در اسلام شک ندارد اما در کنارش کاملا به لیبرالیزم معتقد است در کنار اعتقاد به دین به آن هم معتقد است این دوتا را با هم منافی نمی دانند این برای ناشناختن دین است عده ای این جوری هستند . .مسلمانی تعیین کننده همه چیز آدمی است . ببینید شما مسلمانید یا نیستید . دوتا که نمی شود .
برای مقابله با جریان ملی گرایی چه کار باید کرد
ایشان در پاسخ به این سوال که برای مقابله با جریان ملی گرایی چه کار باید کرد گفت : تبیین صحیح اسلام بشود که مردم درست بشناسند.
در جهان لیبرالیزم را دیدیم که به صورت جبر و فشار همجنس بازی را رواج می دهند . آمریکا دو دسته را می پذیرد اگر اثبات کنی وهابی هستی ولو مسلمان هم که باشی می پذیرد ودسته دیگر اینکه اگر هم جنس باز باشی می پذیرد . ایرانی را از ده کیلومتری با تیر می زنند اما اگر بدانند وهابی  یا هم جنس باز است می پذیرند .
https://tabeshekosar.ir/vdcf.ydmiw6dy1giaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما